آیات متعدد قرآن در مذمت اکثریت، در مقام بیان ملاک حق و باطل هستند نه نفی حق انتخاب اکثریت انسانها !
به گزارش «مبلغ»- استاد مسعود امامی نویسنده کتاب «اعتبار عقلی و شرعی رأی اکثریت»و دبیر اسبق علمی شورای فقهی مرکز تحقیقات مجلس شورای اسلامی، در کتاب خود تفسیر جالبی از سیره معصومین(ع) در توجه و اهمیت به رأی و نظر مردم در امر حکومت ارائه داده است که به نظر میرسد از نظرها دور مانده است. در بخش اول این مصاحبه به مناسبت شهادت امام حسن(ع) به سیره ایشان درباره اهمیت رأی و نظر مردم در حکومت امام حسن پرداختهایم و در بخش دوم به این موضوع در سیره سیره پیامبر، امام علی و امام حسین(ع) پرداختیم. در بخش سوم به ادله عقلی و قرآنی که آقای امامی در کتاب خود برای اثبات اعتبار رأی اکثریت اشاره کرده است، پرداخته ایم:
در زمان ائمه سیستم انتخاباتی به معنای الآن وجود نداشته است شاید یکی از دلایل مغفول ماندن این موضوع در تفسیرهایی که از سیره ائمه و معصومین ایشان میشود همین باشد!
بله. اهل بیت این ایده کلی را که نباید حکومت خودشان را بر مردم تحمیل کنند بر اساس شرایط زمانی و مکانی عصر خودشان اجرا میکردند. مثلاً امام علی(ع) در نهج البلاغه میفرماید که مردم بعد از قتل عثمان به خانه ایشان می ریزند تا با ایشان بیعت کنند. حضرت میفرمایند که من در اینجا با کسی بیعت نمیکنم و باید به مسجد برویم و این کار در ملأ عام و با حضور همه مردم صورت گیرد. این کار به آن معناست که همه مردم ملاک هستند نه اینکه عده معدودی را مبنا قرار دهند. امام حسین(ع) هم هنگام گرفتن بیعت نماینده خود را به کوفه میفرستد و 12 هزار نامه دریافت میکند که خودش نوعی رأی گیری است که با اهل حل و عقد یعنی بزرگان قبایل انجام میشد. البته به شفافیت الآن نبود ولی به هر حال با توجه به سیستم قبلیه ای در آن موقع، وقتی رئیس قبیله یک چیزی را میگفت بقیه هم دنباله روی او بودند. در آن موقع کسی مثل اشعث بن قیس یک فرد نبود بلکه یک قبیله بود و وقتی که از جنگ کنار می کشید تمام قبلیه او این کار را میکردند.
آیا امام علی(ع) وقتی در کوفه مردم با او بیعت کردند نظر مردم بقیه مناطق تحت سیطره حکومت اسلامی را هم دریافت کرده بودند؟
در چند روزی که از کشته شدن عثمان میگذشت نمایندگان مناطقی مانند مصر، عراق، یمن در مدینه جمع شدند تا خلیفه را تعیین کنند. لذا امام علی ع در نامه ای بعد از جنگ جمل برای معاویه مینویسد که مهاجرین و انصار با من بیعت کردند. نماینده امام هنگام خواندن نامه برای معاویه میگوید: « معاویه! اهل یمامه، مصر، حجاز، عراق و حرمین مکه و مدینه همه با علی بیعت کرده اند و فقط تو و قلعه ات مانده اید که اگر سیلی از مردم به سوی تو هجوم بیاورند شما را نابود خواهند کرد!» بنابراین غالب مردم حضرت علی را برای حکومت میخواستند و فقط نمایندگان مدینه نبودند.
از بحث سیره که بگذریم برای نظریه شما مبنی برا عتبار عقلی و شرعی رأی اکثریت، چه دلایل عقلی و قرآنی میتوان آورد که در حکومت اسلامی هر آنچه که مردم بخواهند باید حاکم شود؟
در نظام آفرینش ما انسانها طوری آفریده شده ایم که کمالات انسانی ما فقط در بستر انتخاب آزاد تحقق پیدا میکند. بدون انتخاب آزاد هیچ فردی نمیتواند رشد معنوی و اخلاقی پیدا کند. البته شاید کسی بدون انتخاب آزاد رشد مادی پیدا کند ولی رشد معنوی و اخلاقی ممکن نیست. به عنوان مثال اگر فردی که مریض است از خوردن داروی خود خودداری کند میتوان با گرفتن دست و پای وی، دارو را به زور به او خوراند که همین امر موجب بهبودی او خواهد شد. ولی این اتفاق در مسائل معنوی رخ نمیدهد یعنی نمیتوان شما را به زور با تقوا کرد و همینطور نمیتوان کسی را به زور صادق، شجاع و متواضع کرد. اگر فردی را به زور به میدان جنگ بفرستید او شجاع نمیشود بلکه باید خودش انتخاب کند و به جنگ برود. اگر صد سال هم اسلحه روی پیشانی فرد بگذارید و او را مجبور به نماز خواندن کنید یک گام به خدا نزدیک نخواهد شد ولی اگر یک شب با عشق خود دو رکعت نماز بخوانید همان باعث نزدیکی شما به خداوند میشود حتی اگر در تمام طول عمر خود نماز نخوانده باشید! این موضوع بسیار روشن هست.
اخبار مرتبط
هجرت پیامبر از مکه به مدینه در وقتی بود که اکثریت مردم مکه ایشان را نمیخواستند / لشکر کشی پیامبر به مکه بدون سلاح
دین و آیینی که بزرگترین ادعایش این است که بزرگرترین هدفش رساندن انسانها به خداوند و تحقق فضایل و مکارم اخلاقی است نمیتواند دستورات و فرامین خود را به زور به مردم تحمیل کند چون در این صورت به هدف خودش نخواهد رسید و این یک تناقض است که بخواهد مردم را به زور به بهشت ببرد. با داشتن این پیشفرض عقلی به این نتیجه خواهیم رسید که دین آموزه های فردی و اجتماعی خودش را باید به انتخاب مردم بگذارد.
اهمیت انتخاب فرد در حوزه دستورات فردی روشن است. در حوزه اجتماعی اگر بخوایم بگوییم که مردم خودشان به انتخاب خودشان عمل کنند مشکل بر هم خوردن نظم اجتماعی رخ خواهد داد. بنابراین هر جامعه ای نیازمند یک سری قوانین الزامی است تا زندگی مردم دچار هرج و مرج نشود. برای اینکه هم قوانین الزامی داشته باشیم و هم اصل انتخاب آزاد مردم حفظ شود، عقل میگوید جمع این دو این هست که بگذاریم قوانین الزامی را خود مردم انتخاب کنند تا بدین ترتیب هم انتخاب آزاد را داشته باشیم و هم نظم اجتماعی.
نظر شما در مورد دلایل قرآنی اعتبار رأی اکثریت چیست؟
بالغ بر 50 آیه قرآن داریم که میگوید وظیفه پیامبر فقط گفتن و رساندن پیام است. «و ما علی الرسول الا البلاغ» آیات شبیه این در قرآن بسیار هست که با ادبیات حصر است که در مقابل زور و اکراه است یعنی ای پیامبر وظیفه تو فقط گفتن است! «لست علیهم بالمسیطر» یعنی ای پیامبر تو بر مردم سیطره نداری! تو وکیل مردم هستی. وقتی که قرآن به پیامبر میگوید که حق زور گفتن به مردم را ندارد دیگر تکلیف دیگران روشن میشود. این همان «لا اکراه فی الدین» است. قرآن به پیامبر میفرماید حتی در شرایطی که مردم از تو سرپیچی کردند وظیفه تو فقط رساندن پیام است و این ما هستیم که به حساب آنها رسیدگی خواهیم کرد!
برخی از آیات در قرآن هست که در مذمت اکثریت مردم بیان شده است مانند اینکه میفرماید «اکثرهم لایومنون» یا «اکثرهم لایومنون»، «اکثر الناس لایشکرون» و … متأسفانه برخی به آنها استناد میکنند و تصور میکنند که قرآن با حاکمیت رأی اکثریت مخالف است. این اندیشه خطایی است چون در اینجا قرآن در مقام بیان حق و باطل است. قرآن در این آیات میفرماید که اکثریت، ملاک حق نیستند و نباید اگر اکثر افراد یک جامعه یک کاری را انجام دادند و یک نظری را برگزیدند تصور کنیم که حرف حق و درست را بیان کرده اند! بنابراین اینجا مقام بیان حق و باطل است و منافاتی با این ندارد که قرآن به پیامبر میگوید که حق ندارد نظر خود را به مردم تحمیل کند!
کسانی که آیات فوق را دلیلی بر نفی اعتبار اکثریت می گیرند به این دلیل است که نتوانستند این دو مقام را از هم تفکیک کنند. دقیقاً همین تفکیک در حال حاضر در دموکراسی های دنیا رعایت میشود. مثلاً ممکن است که شما به فردی برای ریاست جمهوری رأی ندهید و اگر او رأی بیاورد میگویید که اکثریت اشتباه کرده اند ولی این به آن معنا نیست که ریاست جمهوری او را هم قبول نکنید چون ملاک عمل را رأی اکثریت میدانید! در واقع آیات دسته اول در نفی تحمیل نظر پیامبر بر مردم هستند و آیات دسته دوم میگویند که رأی اکثریت ملاک نهایی برای حق و باطل نیست و این دو دسته کاملاً با هم قابل جمع هستند.
قرآن در واقع با آیات دسته اول با دیکتاتوری مقابله میکند و با آیات دسته دوم با تحت تأثیر جو حاکم قرار گرفتن و فراموشی عقلانیت مبارزه میکند. اینکه اکثریت مردم کار اشتباهی را میکنند یا از کار خاصی خوششان می آید به این معنا نیست که کارشان صحیح و عقلانی باشد و اگر دقت کنیم این آسیب هم در حال حاضر در خیلی از نقاط دنیا وجود دارد.