در این بازار مکاره نه شیر شوید و نه خر
خلاصه که بازار مکاره ای است که در آن حسابی به تماشاچیان و اهل غوغا خوش می گذرد. من اما طبق عادت دیرینه ام وقتی اوضاع خیلی شیر تو شیر می شود گوشه ای می گیرم و خاموشی پیشه می کنم تا غبار این حرمله بازی ها فرو بنشیند و بعد تازه ببینم چند چندیم. لطفا این را به حساب ترسو بودنم مگذارید. حتی به حساب رندی. پس چرا لام تا کام چیزی نمی گویم؟ عرض می کنم خدمتتان.
اول و از همه مهم تر این که اصولا در کار روزنامه نگاری عجله و شتاب لازمه کار شماست. باید هرچه سریع تر اخبار را مخابره کرد. اگر هم مثل من کارتان صرفا نوشتن درباره مسائل روز باشد باید دست بجنبانید تا عقب نمانید. آن هم در روزگاری که دوستان در کانال های تلگرامی شان فرصت نمی دهند سرت را بخارانی. یعنی تا بیایی دستت را به پس کله ات برسانی دوستان مطالبشان را منتشر کرده اند. تو هم اگر دیر برسی ضرر کرده ای. و کم ترین ضرر در چنین مواقعی از دست دادن مخاطب است که از همه عجول تر است برای اظهار نظر و حکم صادر کردن و تا تو به خودت بیایی او صدتا کامنت گذاشته پای مطالب این و آن در اینستاگرام و تلگرام و تکلیف عالم و آدم را روشن کرده.
اما عجله کار شیطان است. شک مکن. آن هم در چنین مواردی که پای آبرو و زندگی دیگران در میان است. ممکن است بگویی آن ها مستحق چنین افشاگری هایند و به حالشان دل مسوزان. شاید حق با تو باشد اما اگر یک درصد هم احتمال بدهیم که چنین نیست چه؟ اصلا به حکم: اشغل الضالمین بالضالمین، مشتی ستگر افتاده اند به جان همدیگر، اما به من چه؟ من چرا هیزم آتش دیگری شوم. اصلا از کجا معلوم میان این همه شلوغی و بزن و بزن حقیقت ماجرا چیست؟ گیرم حق با تو باشد و این جماعت همه فاسق و فاجر و عمله ظلم و جور، نمی شود یکی دو روز دیر تر به آن ها دشنام بدهیم؟ آسمان که به زمین نمی آید. می آید؟ این همه تعجیل برای حکم صادر کردن ها را نمی فهمم. خلخالی در ذهن من و شما محکوم است به دلیل آن که خیلی به روال معمول حکم صادر کردن پای بند نبود و بلافاصله تکلیف خلق خدا را روشن می کرد،آن وقت چطور من و شما که یک هزارم قدرت او را نداریم حق داریم مانند او و بلکه بدتر از او رفتار کنیم. کارِ بد، بد است. چه از سوی من و شما سر بزند چه از سوی بر و بچه های جبهه پایداری. این را بفهمیم.
دیگر آن که خیلی بد است که آدمیزاد گاهی ابزار دست کسانی واقع شود که فکر می کند با آن ها مخالف است. اگرچه نتیجه یکی است اما ناخواسته یا خواسته فرق می کند. آن که می داند ابزار دست دیگری واقع شده توجیهی برای خودش دارد. یا مزدور است و هزینه مزدوری اش را دریافت می کند و یا دست کم بغضش از طرف مقابل آن قدر زیاد است که برایش فرق نمی کند دیگران از او سوءاستفاده کنند یا نکنند. او فقط یک هدف دارد و به تعبیر اهریمنی مجاهدین خلق: هدف وسیله را توجیه می کند. اما آن که ناخواسته بدل به ابزاری می شود برای پیشبرد مقاصد دیگری اغلب پس از روشن شدن ماجرا مغبون می شود. وقتی می فهمد مشتی فرومایه تر از آن چه گمان می برده از گرده او بالا رفته اند برای رسیدن به قدرت، حالش گرفته می شود.
اما و اما یک نکته مهم را از یاد نبرید. وضعیت ما در شرایط حساس کنونی! بسیار شبیه است به آن چه در آمریکای لاتین می گذرد. البته در همه جای دنیا می گذرد اما در آمریکای لاتین پُر رنگ تر است. اگر حقیقتا متوجه منظورم نمی شوید کافی است یکی دو سریال یا یکی دو فیلم از قصه های آمریکای لاتین ببینید. از کارتل های مواد مخدر. از مافیای سیاست و قدرت. اصلا آن فیلم ها را بی خیال. بگذارید مثالی روشن از یک تجربه عینی بزنم تا منظورم را کامل بیان کرده باشم. در روزنامه روزگار بودیم. طبق معمول وقتی می رفتیم برای نهایی کردن صفحه یک روزنامه، من می رفتم پای اینترنت تا آخرین اخبار را چک کنم مبادا خبری مهم یا مهیجی را از دست بدهیم. در یکی از همان شب ها وقتی داشت صفحه یک بسته می شد ناگهان به خبر اختلاس سه هزار میلیاردی برخوردم. در سایتی که البته چندان مشهور و معتبر به نظر نمی آمد. بلافاصله به علی میرفتاح زنگ زدم که چنین است. گفت با دبیر بخش اقتصاد چک کن که تیتر یکش کنیم. زنگ زدم به آن بنده خدا. یا ندیده بود و یا واقعا دیده بود نمی دانم اما گفت: خیلی توجهی نکن، اون منبع خیلی مهم نیست. گفتم: اما ظاهرا خبرش درست است. در جواب چیزهایی گفت که ما را از تیتر یک کردن آن خبر منصرف کرد. اما مگر می شد از خیر چنین خبری گذشت. فقط برای آن که خبر را به قول روزنامه نگارها نخورده باشیم در گوشه سمت راست صفحه تیتر کوچکی زدیم. تیتر اولی که در ذهنم بود این بود: اختلاس ایرانی، رکورد جهانی. نمی دانم در نهایت چه چیزی تیتر شد. به هر حال با خودم گفتم همین تیتر کوچک کار خودش را خواهد کرد و فردا می شود آن چه باید بشود. اما فردا و فرداها رسیدند و هیچ خبری نشد که نشد. تا این که دو سه ماه بعد خبر اختلاس سه هزار میلیاردی مثل بمب در جامعه منفجر شد.چه کسانی پشت آن خبر بودند؟ چه کسانی تصمیم گرفتند آن خبر در وهله اول با سکوت مواجه شود؟ چه کسانی تصمیم گرفتند دو سه ماه بعد، آن خبر به تیتر یک همه روزنامه ها بدل شود؟ اصلا ما چه قدر درباره آن اختلاس می دانیم؟ آیا خاوری همه کاره بود؟ با زدن خاوری چه کسی یا کسانی سود بردند؟ چه کسی یا کسانی متضرر شدند؟ اگر کمی به این پرسش ها بیندیشیم شاید در موارد مشابه این قدر ذوق زده نشویم. فقط همین.
راستی این جمله را هم جایی خواندم به نقل از بورخس. العدهده علی الراوی:
برای فریب دادن عده ای را شیر می کنند و عده ای را خر. مواظب باشید حیوان صفت نشوید. بازنده بازنده است چه درنده چه چرنده.
۵۷۵۷